مفاهیم مهم در روانشناسی
درماندگی آموخته شده
مارتین سلیگمن (۱۹۷۵و ۱۹۷۴) از پیشگامان پژوهش در زمینه درماندگی آموخته شده است. در آزمایش وی آزمودنی ها که تعدادی سگ بودند در معرض تکانه برقی اجتناب ناپذیر قرار گرفتند، آنها پس از چندین کوشش متوجه شدند که راه فراری از تکانه برقی نیست. در آزمایش بعدی هنگامی کهی این سگ ها در موقعیتی قرار داده شدند که در آن انداختن یک مانع سبب قطع تکانه برقی می شد، بدون واکنش موثر در گوشه ای از اتاق کز می کردند و تسلیم می شدند و رفتار های حاکی از افسردگی در آنها مشاهده می شود. که شامل عدم اشتها و میل جنسی و پرخاشگری و... می باشد.
سلیگمن بر این اساس علت افسردگی را درماندگی آموخته شده دانست. واکنش هایی چون مطالعات سلیگمن در آزمودنی های انسانی هم مشاهده شد. برای نمونه زندانیان اردوگاه های مرگ هیتلری، در حالت ناامیدی به انتظار مرگ می نشستند پس از کوشش های ناموفق اولیه ای که داشتند.
اشکال این نظریه این بود که برای توجیه همه جنبه های افسردگی کافی نبوده است. در نظریه نسبت دادن یا اسناد اصلاحی اشاره به علت هایی دارد که شخص برای توجیه رویدادهای گوناگون زندگی اش به آنها استناد می کند. افراد در نسبت دادن امور به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته افرادی هستند که موفقیت ها و شکست های خود را به عوامل شخصی نسبت می دهند و دسته ای دیگر که به عوامل محیطی نسبت می دهند. که این از نظریه جولیان روتر به نام نظریه منبع کنترل می باشد. که اگر منبع بیرونی باشد در فرد احساس غرور و اعتماد به نفس نمی کند.
هدف برنامه های آموشی که برای تغییر دادن نسبت دادن های ناسازگار طراحی شده است مانند بل گردلر (۱۹۸۶) که معتقد است که شرایط آموشی باید بر فعالیت دانش آموزان تاکید کند نه بر پیشرفت تحصیلی آنها. ایمس (۱۹۷۸) در جایی دیگر نشان داد که در موقعیت آموزشی که رقابت در میان دانش آموزان حاکم بود، حتی دانش آموزانی که مفهوم خود سطح بالا داشتند نیز با شکست روبرو شدند، و به دنبال آن انتقاد از خود در آنها افزایش یافت و تصورات فردی نسبت به توانایی شخصی کاهش یافت. به طور خلاصه باید از شکست های پیاپی دانش آموزان در یادگیری جلوگیری کرد.
نظریه تجدید نظر یافته درماندگی آموخته شده بر این فرض مبتنی است که تنها گونه های معینی از اسنادها در یک موقعیت شکست آمیز منجر به افسردگی می شوند. اگر شکست باثبات و کلی باشد، احتمال افسردگی فرد بیش از حالت دیگر است. فرضیه عمده سلیگمن و همکاران در رابطه با وجوه سه گانه نسبت دادن این است: اشخاصی که رویدادهای منفی را به طور باثبات، کلی و درونی تبیین می کنند.
پژوهش های اخیر سلیگمن از حوزه افسردگی فراتر می رود. به اعتقاد او سبک نسبت دادن های فرد می تواند پیشرفت تحصیلی و شغلی، بیماری و حتی مرگ را پیش بینی کند. حتی سبک نسبت دادن در سلامت جسمانی نیز نقش مهمی ایفا می کند و رویدادهای تنش زا زندگی چون محرومیت، دادغدیدگی و فشار های مدرسه و اجتماع شخص را آماده بیماری می کنند. سلیگمن معتقد است که افراد بدبین از آنهایی که چشم انداز خوش بینانه ای دارند بیشتر مبتلا به بیماری می شوند. حتی با سبک نسبت دادن می توان بیماری افراد را پیش بینی کرد.
سلیگمن معتقد بود که با روش شناخت درمانی به افراد کمک می شود که علت هایی را که برای رویدادهای بد زندگی خود در نظر می گیرند دگرگون نمایند و سبک نسبت دادن خود را از کلی به جزیی، درونی به بیرونی، و باثبات به موقتی تبدیل کنند. سلیگمن درباره عوامل منجر به ایجاد طرز تفکر نومیدانه و حالت درماندگی در افراد نیز عقاید خود را این چنین بیان کرد که زمان وقوع نخستین آسیب روانی یا از دست دادن یکی از کسانی که شخص به او وابستگی عامل مهمی در سبک بدیبنانه نسبت دادن است چون رفتن مادر یا هر فرد مهمی که دیگر بازگشتی برای اش نیست پایدار بوده و فرد را دچار اسناد کلی می کند در ضمن آسیب در سنین کودکی، علل درونی را بیشتر نشان می دهد و کودک بیشتر خود را سرزنش می کند. سلیگمن نقش آموزگاران نیز بسیار مهم دانست و آموزگارانی که دانش آموزان را سرزنش می کنند یکی از عوامل مهم به وجود آمدن سبک تبیین بدبینانه می دانست.
نظریه رقابت پاسخ ها یا پاسخ رقابتی که درماندگی آموخته شده را این چنین توجیه می کند. که فردی که مدتی در شرایط آزارنده اجتناب ناپذیر قرار می گیرد و می آموزد که پاسخ هایش در تغییر شرایط نامطلوب بی اثرند و بعدها که رفتار او می تواند شرایط نامطلوب را تعدیل یا دگرگون نماید دست به اقدامی نمی زند و تن به شرایط نامطلوب می دهد. بر مبنای این نظریه حیوان نه احساس درماندگی می کند نه نومیدی، بلکه صرفاً به انجام دادن رفتاری که در گذشته برایش پاداش دهنده بوده است ادامه می دهد.